پذیرندۀ معنی. معنی دار. بامعنی، دریابندۀ حقیقت. که حقیقت را ادراک کند و بپذیرد: به جان است در من به فضل خدای هم آن فهم و آن طبع معنی پذیر. ناصرخسرو. در دو هنرنامۀ این نه دبیر نیست یکی صورت معنی پذیر. نظامی
پذیرندۀ معنی. معنی دار. بامعنی، دریابندۀ حقیقت. که حقیقت را ادراک کند و بپذیرد: به جان است در من به فضل خدای هم آن فهم و آن طبع معنی پذیر. ناصرخسرو. در دو هنرنامۀ این نه دبیر نیست یکی صورت معنی پذیر. نظامی
گیرندۀ منی که آب مرد و زن باشد. به خود گیرندۀ آب مرد، خواهنده و قبول کننده عجب و خودخواهی. پذیرای رعنایی و خودخواهی: منی انداز باش چون مردان گر نه ای زن منی پذیر مباش. سنائی
گیرندۀ منی که آب مرد و زن باشد. به خود گیرندۀ آب مرد، خواهنده و قبول کننده عجب و خودخواهی. پذیرای رعنایی و خودخواهی: منی انداز باش چون مردان گر نه ای زن منی پذیر مباش. سنائی