جدول جو
جدول جو

معنی محنت پذیر - جستجوی لغت در جدول جو

محنت پذیر
محنت کش، محنت بر، محنت دیده
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خوی / خی تَ)
پذیرندۀ معنی. معنی دار. بامعنی، دریابندۀ حقیقت. که حقیقت را ادراک کند و بپذیرد:
به جان است در من به فضل خدای
هم آن فهم و آن طبع معنی پذیر.
ناصرخسرو.
در دو هنرنامۀ این نه دبیر
نیست یکی صورت معنی پذیر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
گیرندۀ منی که آب مرد و زن باشد. به خود گیرندۀ آب مرد، خواهنده و قبول کننده عجب و خودخواهی. پذیرای رعنایی و خودخواهی:
منی انداز باش چون مردان
گر نه ای زن منی پذیر مباش.
سنائی
لغت نامه دهخدا
تصویری از معنی پذیر
تصویر معنی پذیر
دریابنده حقیقت، معنی دار
فرهنگ لغت هوشیار
محنت کشی، محنت بری، محنت دیدگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آزمایش پذیر، آزمون پذیر
متضاد: محک ناپذیر، قابل امتحان، امتحان شدنی
متضاد: امتحان نشدنی، سنجش پذیر، سنجیدنی
متضاد: سنجش ناپذیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد